سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کجایی...

از تو فرار می کنم

و

 

جز تو جایی را برای پناه بردن ندارم!


نوشته شده در یکشنبه 92/4/2ساعت 10:42 صبح توسط MOVA| نظرات ( ) |

ما

در عصر احتمال به سر میبریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید

در عصر قاطعیت تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال، یقینی نیست

اما من
بی نام تو
       حتی
          یک لحظه احتمال ندارم
چشمان تو
عین الیقین من
قطعیت نگاه تو
                   دین منست
من از تو ناگزیرم
من
بی نام ناگزیر تو می‌میرم.

 

ق.ا


نوشته شده در شنبه 92/4/1ساعت 10:39 صبح توسط MOVA| نظرات ( ) |

.People are often unreasonable and self-centered. Forgive them anyway

.If you are kind, people may accuse you of ulterior motives. Be kind anyway

.If you are honest, people may cheat you. Be honest anyway

.If you find happiness, people may be jealous. Be happy anyway

.The good you do today may be forgotten tomorrow. Do good anyway

.Give the world the best you have and it may never be enough. Give your best anyway

For you see, in the end, it is between you and God. It was never between you and them anyway

 

*Mother Teresa*


نوشته شده در شنبه 92/4/1ساعت 9:49 صبح توسط MOVA| نظرات ( ) |

وقتی تو نیستی

نه هستهای ما چونان که بایدند

نه بایدهای ما...

مثل همیشه ،

آخر حرفم 

و حرف آخرم را

با بغض می خورم

عمریست لبخندهای لاغر خود را

در دل ذخیره می کنم:

باشد برای روز مبادا!

اما در صفحه های تقویم

روزی به نام روز مبادا نیست

آن روز هر چه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی شبیه همین روزهای ماست

اما کسی چه می داند؟

شاید

امروز نیز روز مبادا باشد!

 

وقتی تو نیستی

نه هستهای ما

چونان که بایدند

نه بایدهای ما...

هر روز بی تو

روز مباداست !

 

 

*قیصر امین پور*


نوشته شده در سه شنبه 92/3/28ساعت 9:39 صبح توسط MOVA| نظرات ( ) |

دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

"چامه و چکامه" نیستند

تا به "رشته سخن" در آورم

نعره نیستند

تا ز "نای جان" برآورم

درد های من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

 

درد های من

گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ آستینشان

مردمی که نام هایشان

جلد کهنه شناسنامه هایشان

درد می کند.

 

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده سرودنم

درد می کند

انحنای روح من

شانه های خسته غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟

 

این سماجت عجیب

پافشاری شگفت دردهاست

دردهای آشنا

دردهای بومی غریب

دردهای خانگی

دردهای کهنه لجوج

اولین قلم

حرف حرف درد را

در دلم نوشته است

دست سر نوشت

خون درد را

با گلم سرشته است

پس چگونه سر نوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد

رنگ و بوی غنچه دل است

پس چگونه من

رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا

دست درد می زند ورق

شعر تازه،

درد گفته است

درد شنفته است

پس در این میانه من

از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست

درد، نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟

 

*قیصر امین پور*



نوشته شده در دوشنبه 92/3/27ساعت 10:49 صبح توسط MOVA| نظرات ( ) |

My best times
were when i felt close to you
but everything fell apart
the moment i strayed from you

in each smile
in every single sigh
every minute detail
traces of you are found there

wherever you are i"ll find you
cause you"re the one i turn to
wherever you be i"ll be with you
cause you"re the one my heart is to
i need you

to see your smile
i would pass every trial
desperately i await
for the day when i"m by your side

wherever you are i"ll find you
cause you"re the one i turn to
wherever you are i"ll follow you
cause you"re the one i turn to
wherever you be i"ll be with you
cause you"re the one my love is to
my love is to

wherever you may be
i"ll follow till i see
in my heart you will be
your love is all i need

in every single smile
every single sigh
every minute detail
traces of you are there

wherever you may be
i will search till we meet
in my heart you will be
your love is all i need

wherever you may be

 

 

 

*Sami Yusuf*


نوشته شده در یکشنبه 92/3/26ساعت 3:12 عصر توسط MOVA| نظرات ( ) |

کدام راه است

که پای خسته را نشناسد 

کدام کوچه

خالی از خاطره است
و کدام دل
هرگز نپتیده
به شوق دیدار
 بیا
تا برایت بگویم 
از سختی انتظار
که چگونه
در دیده های بارانی
رنگ هذیان به خود می گیرد

نوشته شده در شنبه 92/3/25ساعت 10:32 صبح توسط MOVA| نظرات ( ) |

دستت را دراز کن

فاصله را بردار

و با من همقدم شو

در جستجوی ناکجا آباد

که ما

نه اسکندر وار

به ظلمات خواهیم رفت

و نه خضر گونه

آب حیات خواهیم یافت

تنها 

در قداست رنج

قرابت انسانی خود را

بر کتیبه ایام

خواهیم نوشت



نوشته شده در جمعه 92/3/24ساعت 6:23 عصر توسط MOVA| نظرات ( ) |

در پناه صخره عادت

روز را به شب می رسانیم

و بایدهای بیهوده را

با نبایدهای پوسیده پیوند می زنیم

تا امروز

همان باشیم

که دیروز بوده ایم

بیا

تا خانه خود را

از علف های هرز

پاک کنیم

و در زیبایی بال پروانه ای

نگاه کودکی خود را جستجو کنیم.


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/23ساعت 10:58 صبح توسط MOVA| نظرات ( ) |

تبسمی یر لب

و نیمه دلی افتابی

اما

در دوردست های روح

بارانی

بی امان می بارد

و هراسی

به اندازه ابدیت

فاصله این دو گانگی را رنگ خاکستر می زند...


نوشته شده در چهارشنبه 92/3/22ساعت 11:16 صبح توسط MOVA| نظرات ( ) |

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >