سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کجایی...

...Hayat bana biraz garip


نوشته شده در دوشنبه 92/4/31ساعت 7:42 عصر توسط MOVA| نظرات ( ) |

...It"s a dangerous mission. You could die out there. You could go on forever


نوشته شده در یکشنبه 92/4/30ساعت 8:15 عصر توسط MOVA| نظرات ( ) |

...Hope is a waking dream


نوشته شده در شنبه 92/4/29ساعت 7:26 عصر توسط MOVA| نظرات ( ) |

I have got a heavier heart I must give it away

Maybe it"s not too late to regret now

I have gone into the deepest dark

I stained my hands with blood

And if the end won"t be painful

I should be grateful

I just wanted to see the sky

Open the one last time

I just wanted to feel the rain

Washing away the pain

Washing away the shame

I know fate"s deciding for everyone

And that for everything

That we do there"s a reason

All my life I have been asking why

I never thought I would get it together but finally now

As I"m leaving life has a meaning

I just wanted to see the sky

Open the one last time

I just wanted to feel the shine

It could have been divine

Give me one more night

I will make things right

I have changed my ways

All I need is time

Give me one more day

Let me clear the way

I"ll make up my crime

I will do my time and..

I have done terrible things

I must pay for my sins I"ve done

And now my world is in pieces

I got lost down in the blazing fire

Traded my soul for a minute of pleasure

And now I must pay for the worthless treasure

I just wanted to see the sky

Open the one last time

I just wanted to feel the wind

Welcome the virgin snow

Before it"s my time to go

I have got the heavier heart I must give it away

 

Maybe it"s not too late to regret now

 

The Rasmus - Sky


نوشته شده در جمعه 92/4/28ساعت 7:30 عصر توسط MOVA| نظرات ( ) |

No sleep 

No sleep until I"m done with finding the answer

Won"t stop

Won"t stop before I find the cure for this cancer


Sometimes, I feel like going down and so disconnected

Somehow, I know that I am haunted to be wanted


I"ve been watching, I"ve been waiting

In the shadows for my time

I"ve been searching, I"ve been living

For tomorrows all my life

In the shadows

In the shadows


They say, that I must learn to kill before I can feel safe

But I, I"d rather kill myself than turn into their slave


Sometimes, I feel that I should go and play with the thunder

Somehow, I just don"t wanna stay and wait for a wonder


I"ve been watching, I"ve been waiting

In the shadows for my time

I"ve been searching, I"ve been living

For tomorrows all my life


Lately, I"ve been walking, walking in circles

Watching, waiting for something

Feel me, touch me, heal me

Come take me higher


I"ve been watching, I"ve been waiting

In the shadows for my time

I"ve been searching, I"ve been living

For tomorrows all my life


I"ve been watching

I"ve been waiting

I"ve been searching

I"ve been living

for tomorrows



The Rasmus - In the shadows


نوشته شده در پنج شنبه 92/4/27ساعت 4:38 عصر توسط MOVA| نظرات ( ) |

روزی خواهم رفت به کرانه‌های بزرگ عشق

فرو خواهم رفت در شن‌های خواستن

با خود راز شام‌گاهان را خواهم برد

جنگل هم‌چون چلچراغی بر ما فرود خواهد آمد

روزی لبخند خواهم زد به تولد روزها

آسمان را خواهم دید آن‌سان که یک دست را

دست‌ات بر من خواهد بود آن‌سان که بر کرانه‌ی دریا

تابستان مرا در برخواهد گرفت و دریا دل‌اش را خواهد گشود

به تو باز خواهم گشت از میوه‌ها و آرزوها سرشار

زمان در من خواهد مرد و من بر زمان خواهم خفت

چشمه خواهد جوشید از چشمان پرغبارمان

هیچ چیز باز نتواند داشت آن شب گرمابخش را

تپه در دوردست می‌خواند ما را می‌خواهد ما را

افق بازو گشاده است با انگشت‌های منزوی

سنگینی شام‌گاهان ما را به پهنه‌های بی‌کران می‌راند

شکم فریاد می‌کند تن منفجر می‌شود از آسمان خاکستری

اندوهی عظیم می‌روید در سطح فضا

خطی از اشک می‌پیوندد به رودهای بزرگ

خورشید دو تن نمودار می‌شود از میان همگان

درخت می‌گرید بر سینه‌ی زنی تنها

کجایی ای ستاره‌ی پگاهِ فراموشی

اسب‌ات را می‌بینم که در آزارها شیهه می‌کشد

آیا تو نیز از سرزمین خونین‌ات جدا افتاده‌ای

آیا تو نیز از آواز نیاکان‌ات جدا افتاده‌ای

دست‌ات را می‌گیرم ای مسافر یادبودها

می‌پایم تو را در لحظه‌های درد و دل‌تنگی

می‌پرورانم تو را با آتش و زمین و آواز

گسترده می‌شوم در خاکستر گام‌های‌ام که برمی داری


سپیدی یک دست زاده شب است


نوشته شده در چهارشنبه 92/4/26ساعت 7:46 عصر توسط MOVA| نظرات ( ) |

Be who you are and say what you feel, because those who mind don"t matter, and those who matter don"t mind


نوشته شده در سه شنبه 92/4/25ساعت 7:46 عصر توسط MOVA| نظرات ( ) |

نگاهت خاک شدنی ، لبخندت پلاسیدنیست

سایه را بر تو افکندم تا بت من شوی

نزدیک تو می آیم ، بوی بیابان می شنوم، به تو می رسم ، تنها می شوم

کنار تو تنهاتر شدم. از تو تا اوج تو ، زندگی من گسترده است

از من تا من ، تو گسترده ای

با تو برخوردم، به راز پرستش پیوستم

از تو براه افتادم ، به جلوه رنج رسیدم

و با این همه ای شفاف!

مرا راهی از تو بدر نیست

زمین باران را صدا می زند ، من تو را

پیکرت را زنجیری دستانم می سازم

تا زمان را زندانی کنم

 

باد می دود، و خاکستر تلاشم را می برد...


نوشته شده در دوشنبه 92/4/24ساعت 7:48 عصر توسط MOVA| نظرات ( ) |

گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدم های تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلک ها را بتکان ، کفش به پا کن ، و بیا
و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو 
و مزامیر شب اندام تو را، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت :
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق  تر است


نوشته شده در یکشنبه 92/4/23ساعت 8:18 عصر توسط MOVA| نظرات ( ) |


نوشته شده در شنبه 92/4/22ساعت 7:26 عصر توسط MOVA| نظرات ( ) |

   1   2   3   4      >